۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

و اگرخدا زن بود

و اگرخدا زن بود


شعر ی از ماريو بنه دتو شاعر اهل اوروگوئه

ترجمه : پويا ميرزاپور



و اگر خدا زن بود

خوآن بي هيچ شرمي در چهره پرسيد :

واي اگر خدا زن بود

شايد ما كافرين اين را از روي شكم گفته باشيم

نه عاقلانه

اما اگر خدا زن بود

به عرياني الهي اش نزديك تر مي شديم

براي بوسيدن پاهايش نه از برنز

لبهايش نه از گچ

پستانهايش نه از مرمر

ميان رانهايش نه از سنگ

اگر خدا زن بود در آغوشش مي كشيديم

تا از بارگاهش بيرون بيايد

و براي پيوند به سوگند نياز نبود

تا مرگ ا زهمديگر جدايمان كند

اگر خدا زن بود به جاي ايدز و اضطراب همخوابگي

جاودانگي اش را به ما مي بخشيد

همان جاودانگي كه زاييده ي شكوه اوست

اگر خدا زن بود در دور دست و در آسمانها جاي نمي گرفت

كه در دهليز دوزخ چشم به راهمان مي ماند

با گلي نه كاغذي

و عشقي نه فرشته وار

اي خداي من اي خداي من

اگر از هميشه و تا هميشه يك زن بودي

چقدر زيبا بود اين رسوايي

چه دلپذير چه باشكوه چه كفر حيرت آوري !



http://www.maniha.com/mirzapoor.pooya.Bendeti.htm

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر